ارسال شده در سه شنبه 1 / 12 / 1388برچسب:, - 17:38
سلام دوستان ممنون از نظراي گرمتون
امروز با يه شعر از سهراب سپهري اومدم
خودم ازش خيلي خوشم مي اد گفتم شمام ببينيد
پشت درياها
قايقي خواهم ساخت
خواهم انداخت به اب
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه دران هيچ كسي نيست كه در بيشه ي عشق
قهرمانان را بيدار كند
قايق از تور تهي
ودل از ارزوي مرواريد
هم چنان خواهم راند
نه به ابي ها دل خواهم بست
نه به دريا-پرياني كه سر از اب به در مي ارند
ودر ان تابش تنهايي ماهيگيران
مي فشانند فسون از سر گيسوهاشان
هم چنان خواهم راند
پشت درياها شهري است
كه در ان پنجره ها رو به تجلي باز است
بام ها جاي كبوتر هايي است
كه به فواره ي هوش بشري مي نگرند
دست هر كودك ده ساله ي شهر شاخه ي معرفتي است
مردم شهر به يك چينه چنان مي نگرند
كه به يك شعله به يك خواب لطيف
خاك موسيقي احساس تو را ميشنود
و صداي پر مرغان اساطير مي ايد در باد
پشت درياها شهري است
كه در ان وسعت خورشيد به اندازه ي چشمان سحر خيزان است
شاعران وارث اب و خرد و روشني اند
پشت درياها شهري است
قايقي بايد ساخت
سهراب سپهري
نظرات شما عزیزان: